یک هفته مانده به آخر صفر چند خانم همسایه و
آشنا ،ضمن صحبت های مختلف، پیگیر مراسم
فال اندازی روز پنج شنبه آخر ماه صفر را
مطرح و پیگیری می کردند.اول کوزه
لعاب دار سبزی را تهیه و پارچه ای
بر درب آن بسته و دورش کش
می انداختند و مقداری آب
داخل آن می ریختند.
کوزه را در یک راه هواگیری
رو به قبله تنورخانگی (کوله) قرار داده
به دوستان اطلاع می دادند که در خانه فلان
کس کوزه فال گذاشته ایم اگر حاجتی یا نیتی داری
برو ونشان خود را در آن بینداز،هر کس که علاقمند بود
یک نشان مانند سنجاق سر، سنگ،کلید، سکه، قفل و....را برده
و داخل کوزه می انداخت.عصر روز پنجشنبه آخر ماه صفر همگی در
ساعتی جمع شده وکوزه را برداشته ویک کودک رابرای در آوردن تک تک
وسایل از کوزه انتخاب می نمودند. هر کس یک بیت شعر یا رباعی
می خواند وبچه یکی از اشیاء را از کوزه خارج می کرد.صاحب
نشان بر این باور بود که سرنوشت یا نیت او براساس تفسیر آن
بیت خواهد بود( بعضی غمگین و بعضی خوشحال می شدند)
.یک دو نفر از سالخوردگان هم بودند که تفسیر بیت های
شعری رابه جمع بیان می کرد.( عده ای علاقه به مشخص کردن
نشان خود داشتند و عده ای نشان خود را کتمان می کردند)هرچند که تمام
اینگونه موارد خرافاتی بیش نبود ولیکن زیباتر بود روزهای تابستان سر ظهر که
فالبین ها وارد محل می شدند جلو درب هر خانه ای تجمعی می شد و با دادن تخم مرغی
و کاسه ای کندم زنان می خواستند از آیندشان با خبر شوند.چون حضور کوچکترها در آن جمع
تقریبا ممنوع بود بچه ها شیطنت می کردند تا از روی کنجکاوی مطالب را بدست آورند